حکمت

نمیدونم حکمتت چی بود.

ازت ناراحتم...

همین.

حتی یه فکر مثبت هم تو مخیله ام نمیگنجه.

اینقدر ضعیف النفس شدم که همش باید گریه کنم.

فکر دوری از مامان و بابام 

اینکه فقط ماهی یه بار میتونم بیام

اینکه باید برم یه شهری که ازش متنفرم 

حالم و بد میکنه.

شهری با رنکینگ علمی فوق العاده پایین.

مهدخت نابود میشود:((

فقر فرهنگی یا جهان سومی بودن قشنگ در وجود خودم بروز کرده:|

مثلا گوشی خریدم که بلد نبودم چه طوری روی سایلنت بذارمش!

چه جوری زبانشو فارسی کنم!

چه جوری چرخش خودکار صفحه رو درست کنم !

ولی الان بلدما:)

قول میدم جهان سومی نباشم دیگه:|

با رای دیوان عدالت اداری نقل و انتقال دانشجویان علوم پزشکی رایگان شد

خوبه دیگه فقط مونده قبول شیم فوری زود زود میایم خونه:|

سنجش جان؟!

دلت هوای پُکیدن سرورکرده؟!

بهت قول میدم از فردا ساعتای 9-10 چنان بچه ها هر کدوم با 5 -6 تا دستگاه!!! رفرش کنن بترکی!(حدود 700 هزار تا هر کدوم با 6 تا وسیله)

باشد که ادم شوی هی وقت نسوزونی:| وقت نخری!

گذشته از شوخی...

خداییش میترسم...

میترسم زجمت دو ساله ام از بین بره...

میترسم...

خدایا به عدالتت ایمان دارم..

اما به خیلیا نه...

کمکم کن..

نذار ناامید بشم..

نذار نابود بشم

به حق همین روز عزیز که روز میلاد اقا امام کاظم علیه السلام هست 

بعضی وقتا انقد اوضاع اسفناک میشه که خودتو می فهمی بدجور خدا ازت ناراحته ولی بازم به روی خودت نمیاری..

#احمق

فقط دلم میخواد یکی از اون دو شهر باشه.

اگه اون یکی هم باشه قبوله:)

خدا میشه ناامیدم نکنی؟؟